عدم تأثیر اختلال شخصیت مرزی بر مسئولیت کیفری

عدم تأثیر اختلال شخصیت مرزی بر مسئولیت کیفری

موضوعات مرتبط با این نمونه رأی و مرجع صدور

این نمونه رای که در شعبه 9 دیوانعالی کشور صادرشده است درباره این موضوعات می باشد: اختلال شخصیت مرزی، جنون، مسئولیت کیفریجنون، مسئولیت کیفری، اختلال شخصیت مرزی

چکیده رای

مبتلا به بیماری اختلال شخصیتی مرزی، جنون ندارد و مسئول اعمال خویش می‌باشد.

خلاصه جریان پرونده

حسب محتویات پرونده، به دنبال اعلام یک فقره درگیری در مورخ 3/1/91 از مرکز پلیس 110 به کلانتری ، مأمورین به محل اعزام و مشخص شده که درگیری بین م.س. و الف.ف. صورت گرفته که در آن م.س.، الف.ف. را با شیء برنده، مورد جرح قرار داده که مصدوم به بیمارستان منتقل و لیکن معالجات مؤثر واقع نشده و در بیمارستان فوت نموده است و آلت قتاله هم توسط یک از اهالی محل کشف و تحویل کلانتری گردیده است. از سوی بازپرس محترم کشیک، دستورات قضایی اولیه در خصوص نحوه و علت درگیری و تحقیق از شاهدان عینی و اخذ توضیحات از والدین ضارب و مضروب و معاینه جسد و کالبدگشایی صادر شده است. م.س. در اولین تحقیق در کلانتری، در خصوص نحوه درگیری خود با الف.ف. اظهار داشته: ساعت حدود نه شب بوده که در تاریخ 3/1/91 در خیابان …، با آقای ع.ف.، برادر الف. درگیر شدم. ع. به من گفت اینجا باش، الآن به برادرم می‌گوید بیاید. الف. به من تلفن زد و فحاشی کرد. گفت کجایی، گفتم سر کوچه … هستم. آمد آن‌جا، مرا کتک زد. من به علت ناراحتی عصبی که دارم، نتوانستم خودم را کنترل کنم. با یکدیگر درگیر شدیم. من با چاقویی که همراه داشتم، به او زدم. س‌ـ علت درگیری چه بوده؟ ج‌ـ علت خاصی نبود. جروبحث لفظی، منجر به چاقو زدن شد. س‌ـ چاقو را از کجا آوردید؟ ج‌ـ چاقو نزد خودم بوده؛ از آشپزخانه‌ی منزلمان برداشته بودم. س‌ـ چند نفر در درگیری بودید؟ ج‌ـ من تنها درگیر شدم. ولی شخصی به نام م.خ. که دوست من است، با من بود؛ ولی درگیر نشد و حتی ما را هم جدا نکرد. س‌ـ زمانی که با الف. درگیر شدید، برادرش ع. کجا رفت؟ ج‌ـ ع. رفته بود دنبال الف.، که الف. آمد و ع. نیامد. س‌ـ چند ضربه با چاقو زدید؟ ج‌ـ زمانی که با الف. درگیر شدم، یک ضربه‌ی چاقو به پهلوی وی زدم، را یادم هست. ولی نمی‌دانم دقیقاً چند ضربه‌ی چاقو زدم. س‌ـ اعتیاد به مواد مخدر دارید؟ ج‌ـ خیر ندارم. س‌ـ چند وقت است الف.ف. را می‌شناسید؟ ج‌ـ مدت پانزده سال است. س‌ـ قبلاً با الف.ف. اختلاف داشتید؟ ج‌ـ خیر، اختلاف نداشتم. س‌ـ دوست شما م.خ. که ناظر درگیری شما بوده، کجاست؟ ج‌ـ خیابان … می‌باشد. س‌ـ م.خ. در درگیری شما شرکت داشت؟ ج‌ـ خیر، نداشت. س‌ـ چاقو را بعد از درگیری و زدن ضربه چکار کردی؟ ج‌ـ یادم نمی‌آید که چاقو را چکار کردم. موقعی که الف. را زدم، گفت نفسم بند می‌آید، مرا به بیمارستان برسان. س‌ـ با چه وسیله‌ای و چه کسی او را به بیمارستان بردید؟ ج‌ـ با خودرو پراید پسر عمه الف.، وی را به بیمارستان آوردیم. در تحقیق بعدی در مورخ 4/1/91 در دایره جنایی، در خصوص درگیری منجر به فوت الف.ف.، م.س. اظهار داشته، اول من با ع.ف. درگیری لفظی که برادر الف. است، داشتم و او به برادرش الف. گفت و الف. به من زنگ زد، گفت کجایی، من گفتم سر کوچه … هستم. وی با پسرعمه‌اش به آنجا آمد. م.خ. هم آن‌جا بود که الف. نرسیده، شروع به زدن من کرد. بعد من به علت ناراحتی اعصاب و روانی که دارم، با چاقویی که مادرم داده بودن، آن را تیز کنم برای گوشت خانه، آن را درآوردم و چشم‌هایم را بستم و دیگر نفهمیدم چه شد. چشم‌هایم را باز کردم، دیدم که الف. به روی زمین افتاده، او را بلند کردم و با پسرعمه‌‌اش و م. به بیمارستان بردم. س‌ـ توضیح دهید چند ضربه چاقو به مرحوم الف. زدید و چاقو را به کدام قسمت‌های مرحوم وارد کردید؟ ج‌ـ من فقط یادم هست که چاقو را به سمت پهلوی الف. وارد کردم و دیگر یادم نمی‌آید چند ضربه به او وارد کردم. س‌ـ چاقو را شما از کجا آوردید؟ چاقو را مادرم به من داد تا برای گوشت خانه، تیز کنم. س‌ـ با توجه به اینکه الف.، شما را در سر کوچه … دیدند، آیا شما اول با ایشان درگیر شدید؟ یا الف. با شما درگیر شد؟ ج‌ـ من رفتم با آن صحبت کنم که نرسیده با من درگیر شد. من هم ناخواسته دستم به چاقو رفت و به آن ضربه زدم. س‌ـ آیا قبول دارید که شما با ضربات چاقویی که در دست داشتید، مرحوم الف.ف. را به قتل رسانده‌اید؟ ج‌ـ نمی‌خواستم که این عمل انجام شود؛ ولی به علت ناراحتی اعصاب و فشاری که الف. روی من آورد، مجبور شدم با چاقو به آن ضربه بزنم و متأسفانه آن هم فوت کرده است. س‌ـ به غیر از شما چه کسانی شاهد موضوع درگیری شما بودند؟ ج‌ـ م.خ. که در آن کوچه … ساکن است و پسر عمه الف. به نام ع.، در آن‌جا شاهد این موضوع بودند. س‌ـ م.خ. و ع.، زمانی که شما درگیر شدید، چه عکس‌العملی نشان دادند؟ ج‌ـ کار به خصوصی نکردند. فقط نظاره‌گر درگیری بودند. س‌ـ بعد از اینکه شما مرحوم الف.ف. را با ضربات چاقو به قتل رساندید، چه کار کردید؟ ج‌ـ وی را با م. و ع.، با ماشین پراید ع.، به بیمارستان بردم که بعداً متوجه شدم که ایشان متأسفانه فوت کرده است و قبول دارم که اشتباه کردم و تقاضای بخشش دارم.بازپرس محترم کشیک، اتهام قتل عمدی مرحوم الف.ف. را با ضربات چاقو به آقای م.س. تفهیم که متهم اظهار داشته، ابتدا با برادرش درگیر شدم، رفت الف. را آورد. گفت کجایی، زنگ زد، گفتم سر کوچه …؛ آمد آن‌جا؛ فحاشی کرد و مرا زد. من ناراحتی عصبی دارم، چاقو که دستم بود، زدم و کشتم (ص 25). متهم با قرار بازداشت، روانه زندان گردیده است و پرونده جهت رسیدگی به شعبه 4 بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب ، ارجاع شده است. بازپرس محترم در مورخ 6/1/91، با توجه به گزارش پلیس آگاهی و اقاریر قبلی‌اش، اتهام قتل عمدی آقای الف.ف. فرزند م. را با کارد آشپزخانه به متهم م.س. تفهیم، که وی پاسخ داده، ما حدوداً 13 سال بود دوست بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. ولی متأسفانه به علت ناراحتی اعصابی که دکترا می‌گویند، دارم، با ع.، برادرش، درگیری لفظی داشتم و او رفت به الف. گفت؛ الف. هم می‌دانست که مریضم و تازه از بیمارستان روانی آمدم؛ حتی برای دیدنم به بیمارستان آمد؛ ولی الف. نرسیده، شروع به زدن من کرد. من هم با چاقویی که مادرم داده، برای اینکه گوشت و مرغ‌هایی که خریدیم را خرد کند، تیز کنم، را درآوردم. ولی دیگر نفهمیدم چه شد؛ چون چشم‌هایم را بسته بودم. وقتی که باز کردم، دیدم پهلویش را گرفته و به زمین افتاده و بعد او را به بیمارستان بردم، با پسر عمه‌اش ع.، و م.خ. که خانه‌اش در کوچه … بود. س‌ـ به چه علت با برادر الف.ف. (ع.) درگیری لفظی داشتید؟ ج‌ـ به او گفتم که بیا کارت دارم. گفت نمی‌آیم. گفتم بیا برویم پیش الف.، کارش دارم. از کی تا حالا ندیدمش. گفتم من با الف. قهرم. رفتم جلو، گفت برو آن طرف، حوصله ندارم که زد تو سینه‌ی من، من زدم توی سینه‌اش و گفت بایست اینجا، الآن بهت می‌گویم. که رفت و الف. به من زنگ زد. الف. به من گفت چه شده، گفت کجایی، گفتم سرکوچه …، گفت بایست، آمدم. همین که من گفتم، چه شده، الف. شروع کرد به زدن من. س‌ـ با ع.ف. چه کار داشتی؟ ج‌ـ گفتم بیا برویم پیش الف.، کارش دارم؛ می‌خواستم با الف. برویم دوری بزنیم. س‌ـ وقتی الف.ف. آمد سر کوچه … چه گفت؟ گفتم چه شده الف.، زنگ زدی به من؛ فحش داد و شروع کرد به زدن من. س‌ـ الف.ف. چرا شما را می‌زد و با چه وسیله‌ای؟ ج‌ـ به خاطر ع. فکر کنم. چون ع. مرا تهدید کرده بود. با یک وسیله سفت به سر من زد. س‌ـ الف.ف. برای چه و بابت چه شما را می‌زد؟ ج‌ـ به خاطر اینکه توی سینه‌ی برادرش ع. زدم و او به خاطر اینکه غرورش پیش دوستانش لکه‌دار شده، تلافی درآورد. زنگ زد به الف. و الف. هم به من زنگ زد. س‌ـ شما در حضور چه کسانی با ع.ف. درگیر شدید؟ ج‌ـ رفیقش بود که اسمش را نمی‌دانم و یک نفر بود. می‌گفت به ع. که بیا برو ببینش، با الف. چه کار دارد. س‌ـ وقتی الف.ف. آمد و شما را می‌زد، چه کار کردید؟ ج‌ـ از خودم دفاع کردم و با چاقویی که داشتم. فقط پرتاب می‌کردم و چشم‌هایم را بسته بودم و پشیمانم و چاقو به نظرم به سمت کمر او پرتاب می‌شد. س‌ـ وقتی به طرف الف.ف. چاقو پرتاب می‌کردی، الف.ف. چه می‌گفت و چکار می‌کرد؟ ج‌ـ من هیچی متوجه نبودم و یک ضربه را من زدم که خورد به بدنش یا جای دیگر. س‌ـ کارد آشپزخانه را برای چه به همراه داشتی؟ ج‌ـ مادرم داده بود تا برای خانه تیز کنم. در راه آهن، زنجیر موتورم پاره شد و الف. به من زنگ زد که برای چی با ع. دعوا کرده بودم و فحش داد و تهدید کرد. مادرم کارد آشپزخانه را داد. به من که ببرم در خیابان راه آهن تیز کنم. س‌ـ در زمانی که با الف.ف. درگیر شدید، چه کسانی حضور داشتند و چکار می‌کردند؟ ج‌ـ م.خ. با ع. پسرعمه‌ی الف. که هیچ کاری نکردند. س‌ـ چرا با کارد آشپزخانه الف.ف. را زدید؟ چرا با دست یا مشت و لگد نزدید؟ ج‌ـ من تو حالت طبیعی خودم نبودم. قرص‌هایم را نخورده بودم و او هم مرا تحریک کرد و نفهمیدم که دارم چکار می‌کنم. می‌خواستم او را از خودم دور کنم. نمی‌خواستم کسی را که 13 سال با هم رفیق هستیم و رفت‌وآمد خانوادگی داریم، بکشم. س‌ـ انگیزه شما و علت اصلی اینکه الف.ف. را با کارد آشپزخانه بزنید و از پای دربیاورید، چه بوده است؟ ج‌ـ قصد ترساندن الف. را داشتم. س‌ـ آیا قبل از درگیری با الف.ف.، اختلاف یا خصومتی داشتید؟ ج‌ـ نه به هیچ وجه. س‌ـ بعد از اینکه با کارد آشپزخانه الف.ف. را زدید، چکار کردید؟ ج‌ـ چشم‌هایم را باز کردم و دیدم الف. پهلویش را گرفته و به زمین افتاد سر کوچه؛ من دویدم. وی را سوار ماشین پسرعمه‌اش کردم و دستم را به پهلویش گذاشتم و تا بیمارستان به او تنفس مصنوعی می‌دادم، تا به بیمارستان رساندم (ص 32، 33 و 34). پدر و مادر مرحوم الف.ف. به نام‌های خانم م.ش. و آقای م.ف.، ضمن طرح شکایت خود علیه م.س.، خواستار قصاص وی شده‌اند (ص 45 و 46). شهود و مطلعین به شرح ذیل به چگونگی ماجرا پرداخته‌اند: 1ـ آقای ع.ف. فرزند م.، 16 ساله، برادر مقتول، اظهار داشته: م. به من گفت بیا اینجا پیش من، من نرفتم و گرفت مرا زد. رفتم خانه و به برادرم گفتم، دوستت مرا زده است. بعد داداشم زنگ زد به م.، گفت برای چه داداش مرا زدی. گفت بیا با تو هم کار دارم که رفت و برنگشت. م. او را با چاقو زده بود. س‌ـ چرا و بابت چی م.س. شما را می‌زد؟ ج‌ـ م.س. به من زنگ زد، گفت بیا پیش من، با تو کار دارم. گفتم پایم شکسته، نمی‌توانم بیایم. با موتور آمد. من سرکوچه ایستاده بودم. مرا برد توی مغازه و گرفت زد. من رفتم خانه به برادرم گفتم این هم از دوستت، گرفته مرا زده است. گفت کی، گفتم م.، گوشی را برداشت و زنگ زد به م. و گفت چرا برادرم را زدی. گفت با تو هم کار دارم که رفت پیش م.، که با چاقو او را زد. الف.ف. و م.‌س. با هم رفیق بودند و رفت‌وآمد داشتند. مدت هشت، نه سال بود که با هم رفیق بودند. 2ـ آقای ج.چ فرزند ن 32 ساله، اظهار داشته من سرکوچه بودم که م. داشت با گوشی حرف می‌زد. بعدش الف. آمد. با هم درگیر شدند. م. با کارد زد به الف.، سه تا چاقو زد به او؛ یکی به پایش، یکی به پشتش و یکی به پهلویش که افتاد. دوباره خودش او را سوار ماشین کرد، برد بیمارستان. س‌ـ آیا شما با چشم خود دیدید که م.س.، الف.ف. را بزند؟ ج‌ـ من با چشم دیدم که با کارد او را زد. من با چشم دیدم که م. با کارد به الف.ف.، سه ضربه زد؛ به پشتش، به پایش و به پهلویش و بعد کارد را م.ع. از دست م. گرفت. س‌ـ بدواً چه کسی دعوا یا درگیری را شروع و حمله کرد؟ ج‌ـ الف. از ماشین پیاده شد و به طرف م. رفت. با هم درگیر شدند که با کارد به او حمله کرد و الف. را زد. سه ضربه کارد م. به الف. زد؛ یکی به پشتش، یکی به پایش و یکی به پهلویش. کارد دست‌ساز بود. دسته‌اش با پارچه پیچیده و اندازه‌اش 30 سانتی می‌شد. 3ـ آقای م.ع. فرزند ش.، 29 ساله اظهار داشته: صبح پنجشنبه ساعت ده صبح، سرکوچه بودم که م.س. را دیدم که با سیلی ع.ف. را زد که من جلو رفتم و آن‌ها را جدا کردم. حتی م. گفت به شما ربطی ندارد، دخالت نکن و باز من جدا کردم و رفتند. ساعت 8 شب بود. من با ک. موبایل فروش، داشتم حرف می‌زدم، جلوی مغازه‌اش؛ که م. و الف. را دیدم که دست به یقه همدیگر آمدند داخل کوچه؛ که م. کاپشن خود را درآورد، انداختش روی ماشین و چاقو را از پشت کمرش درآورد و به الف. حمله کرد که اولین ضربه را به روی شانه که فکر نکردم، زده باشد. فکر کردم با دسته‌ی چاقو به سرش زد و الف. با پا می‌خواستش م. را بزند که با چاقو به روی زانوی الف. زد. من دیدم که واقعاً دارد می‌زند. رفتم که چاقو را از او بگیرم، چاقو را به زیر قلب او که من چاقو را دیدم که درآورد؛ خونی بود. دستش را پیچ دادم. باز مقاومت می‌کرد چاقو را ندهد که من به زور گرفتم؛ حتی به من گفت تو دخالت نکن که الف. دستش را زیر قلبش گرفت و م. را صدا کرد و گفت م. مرا برسان بیمارستان که نفسم بالا نمی‌آید، که چند قدم بیشتر نرفته بود که افتاد و م. هم هول شد و خودش کمک کرد سوار پراید کردند و به سمت بیمارستان رفتند. س‌ـ آیا شما با چشم خود دیدید که م.س. با چاقو به الف.ف. بزند و به کجای بدنش زد و اندازه چاقو چقدر بود؟ ج‌ـ بله من با چشم دیدم که م. چاقو را از پشت خود درآورد و اولین ضربه را به روی شانه و دومین ضربه را به پایش و ضربه سوم را به زیر قلبش زد. چاقو دست‌ساز بود. قبضه‌ی چاقو حدوداً 25 سانت بود، فکر می‌کنم از جنس فنر بود … حمله‌کردن را ندیدم. فقط دیدم که دست به یقه آمدند و م. از اولش چاقو را از پشتش درآورد. 4ـ آقای م.خ. فرزند ب. متولد 1372 اظهار داشته: ساعت 5 الی 6 غروب بود. برادر الف.ف.، ع. آمد در خانه‌ی ما و برای من یک عطر آورد که دیدم م. سرکوچه ایستاده و ع. را صدا کرد. من رفتم خانه. بعد برادرش الف. زنگ زد. گفت م.، ع. ما را زده که زنگ زد گفت بیا پایین کار دارم و آمد پایین؛ و دیدم الف. با ع. اشک در چشم‌هایشان جمع شده بود. گفتم چی شده، گفت م.، ع. ما را گرفته و زده، می‌خواستم ببینم به چه دلیلی ع. را زده؛ الف. برگشت به من گفت من بروم خانه و برگردم. ساعت 8 شب بود که دیدم الف. زنگ زد به من، گفت بیا پایین. م. جلوی در شما ایستاده. الف. با ماشین آمد. من داشتم با الف. حرف می‌زدم، م.(م.) امان نداد و آماده بود که الف. را با چاقو بزند. کلاً یک دقیقه نشد، الف. را زد و الف. را که زد، الف. افتاد و م.ع. کارد را از دست م. گرفت و الف. افتاد. م. دوید به سمت الف. و بر سر خود می‌زد. من گفتم م.، کمک کن الف. را بیندازیم توی ماشین و ببریم بیمارستان؛ که ما رفتیم بیمارستان. م. در آنجا گریه می‌کرد و بر سر خود می‌زد و می‌گفت من نمی‌خواستم بزنم. در بیمارستان م. را مأموران بردند. یک ربع دیگر دیدم که الف. فوت کرد. س‌ـ م.س. با چه وسیله‌ای الف.ف. را زد و به کجای بدنش زد؟ ج‌ـ با چشم خود دیدم که م.س. با کارد الف. را زد. اولی را به پشتش زد، دومی را به زانوی پایین و سومی را به زیر قلبش، از بغل فرو کرد که الف. به من گفت م. نفسم بالا نمی‌آید و الف. به روی زمین افتاد. 5ـ آقای ع.ز. فرزند ب. 28 ساله، اظهار داشته، قرار بود که خانواده ما و خانواده الف.ف. با همدیگر برویم کرج و قرار بر این بود که من بروم روغن ماشین را عوض کنم و زنگ زدم به الف. که با هم برویم و الف. آمد پیش من که برویم روغن عوض کنیم که دوباره گوشی الف. زنگ خورد. الف. به من گفت ع. مرا سرکوچه پیش م. پیاده کن، برو روغن عوض کن و بیا، که من از ماشین او را پیاده کردم و آمدم حرکت کنم، دیدم که الف. و م. می‌خواهند با هم دعوا کنند؛ تا خواستم ماشین را پارک کنم، بیایم پایین، دیدم الف. آمد طرف من و دیدم چاقو خورد و گفت مرا ببر بیمارستان که سوار ماشین خودم کردم و او را رساندم بیمارستان و م. هم تا بیمارستان با ما آمد و در بیمارستان مأمور آمد و م. را برد و م. هم تا بیمارستان با ما آمد. 6ـ آقای ع.ف. فرزند م. متولد 1374 برادر مقتول، اظهار داشته من برادر کوچک الف. می‌باشم. م. با برادرم الف. دوست صمیمی بودند. روز پنجشنبه 3/1/91 ناهار، م. منزل ما بود که همان روز صبح به بهانه‌ای مرا کتک زده بود. به من گفت بیا پیش من؛ نرفتم، آمد جلو، محکم گذاشت زیر گوشم و با پا به قسمت پلاتین پایم که شکسته است زد. درد کرد، گریه‌ام گرفت؛ همیشه مرا اذیت می‌کرد، از ترسم حرفی به برادرم یا خانواده‌ام نمی‌گفتم. غروب همان روز، مجدداً برای دومین بار مرا کتک زد. می‌خواست من و بچه‌های هم سن و سال من، مرید او باشیم و او برای ما اربابی کند و به بهانه‌های مختلف من و بچه‌ها را اذیت می‌کرد؛ تا اینکه غروب همان روز مجبور شدم قضیه را به برادرم الف. که از سر خدمت سربازی به مرخصی آمده بود، گفتم. الف. برای گلایه نزد م. می‌رود که م. با چاقو وی را به قتل رساند. به خدا قسم م. بدون هیچ‌گونه دلایل یا مسائلی، برادرم را با چاقو به قتل رسانده است. از مقامات قضایی، مجازات اعدام برایش درخواست دارم. کاش حرفی به برادرم نمی‌زدم که این اتفاق بیافتد. س‌ـ برای چه منظور م. شما را کتک می‌زد و اذیت می‌کرد؟ ج‌ـ به خدا قسم الکی مرا می‌زد. همه بچه‌های محل را الکی می‌زد. گوش ما را می‌گرفت و پس‌گردنی می‌زد. می‌خواست همه بچه‌های محل از او حرف‌شنوی داشته و مریدش باشند. س‌ـ آیا م. و الف. با هم اختلاف داشتند؟ ج‌ـ خیر، اختلاف نداشتند. با هم دوست بودند. 7ـ آقای ک.ک. فرزند ن. متولد 1365، اظهار داشته: در تاریخ 3/1/91 غروب، م. جلوی مغازه من ایستاده بود که ع.ف. را صدا زد. با اشاره دست گفت بیا اینجا، که ع. نیامد. م. رفت جلو و ع. را کتک زد. ع. گریه کرد. من به م. گفتم چرا بچه را می‌زنی، او پایش شکسته است. گفت گردنم کلفته، ع. پررو شده. ع. گریه‌کنان به م. گفت، می‌روم به پدرم می‌گویم. او رفت و م. آمد داخل مغازه‌ی من. نشست که الف. به گوشی او زنگ زد و بر سر همین مسأ‌له با هم جروبحث کردند، که م. به الف. گفت من سرکوچه هستم، مردی بیا سرکوچه؛ که حدود نیم ساعت بعد الف. آمد سرکوچه، که م. به طرف او حمله‌ور شد و کاپشن خود را درآورد و روی آینه ماشین پراید من انداخت و چاقو را از کمرش درآورد و با الف. گلاویز شد و چند ضربه‌ی چاقو به او زد؛ و ضربه‌ی آخر را به سینه‌اش از قسمت چپ فرو کرد و الف. دست روی سینه‌اش گذاشت و م.ع. جلو آمد و چاقو را از دست م. گرفت و قصد زدن م. را هم داشت که م. دست او را پیچید و چاقو را گرفت؛ که الف. چند قدمی رفت و به زمین افتاد که خود م. کمک کرد او را به بیمارستان بردند. س‌ـ شما با چشم خود مشاهده کردید م. با چاقو الف. را بزند؟ ج‌ـ بله، من با چشم خود دیدم که م. با چاقو الف. را چند ضربه زد. س‌ـ انگیزه درگیری آن‌ها چه بود و چرا الف. به قتل رسید؟ ج‌ـ انگیزه درگیری به خاطر اینکه بدون دلیل به برادر الف.، به نام ع. گیر داد و او را کتک زد. این مسأله باعث درگیری و قتل الف. شد. م. از فنر پیکان، یک تیزی درست کرده بود. همیشه بغلش بود. با همان تیزی الف. را به قتل رساند.در گزارش معاینه جسد، به شرح صفحات 61 و 62 پرونده، اشاره به این شده که در ناحیه‌ی قفسه سینه، محل وسیع جراحی بیمارستانی بخیه شده؛ در ناحیه قفسه‌ی سینه، به صورت عرضی، به طول حدوداً 30ـ25 سانتی‌متر مشهود است و در ناحیه خلف تنه، محل بخیه شده به طول حدوداً 4 سانتی متر در ناحیه کتف چپ و به فاصله حدوداً ده سانتی متر از خط وسط زیر بغل، سمت چپ، مشهود است. در اندام‌های تحتانی راست، جراحت به طول حدوداً 4 سانتی‌متر با لبه‌های تقریباً ناصاف به عرض یک سانتی متر به صورت طولی، در زانوی راست مشهود است و … و در نهایت علت فوت مرحوم الف.ف.، عوارض ناشی از پارگی عروق بزرگ قلب (آئورت) در اثر اصابت جسم برنده، تعیین گردیده است. گواهی حصر وراثت، صادره از شعبه 19 شورای حل اختلاف ، حاکی از این است که اولیاء دم مرحوم الف.ف.، پدر و مادرش آقای م.ف. و خانم م.ش. می‌باشند (ص 102). بازپرس محترم دادسرا، در مورخ 18/2/91، پس از اعلام نظریه پزشکی قانونی، با توجه به محتویات پرونده، از جمله تحقیقات و گزارش مرجع انتظامی، اظهارات شهود، شکایت اولیاء‌دم، نظریه پزشکی قانونی و اظهارات و اقاریر قبلی‌اش، اتهام مباشرت در قتل عمدی مرحوم مقتول الف.ف. فرزند م.، با ضربات چاقو را به متهم م.س. مشهور به م. تفهیم که متهم در دفاع از خود اظهار داشته، اول برادرش را دیدم. به او گفتم بیا، گفت نمی‌آیم. گفتم بیا کارت دارم، با الف. کار دارم. الف. کجاست، قصد درگیری نداشتم. ولی یک دفعه به من فحش داد. درگیری لفظی شد و زد توی سینه من. من هم یک دونه زدمش. گفت وایسا اینجا، الآن بهت می‌گویم. من توی مغازه موبایل فروشی نشسته بودم. یک دفعه گوشیم زنگ خورد. گوشی را برداشتم. دیدم الف. است. گفتم چه می‌گویی. من را بست به فحش. گفتم برای چه فحاشی می‌کنی؟ گفت کجایی؟ گفتم سرکوچه … ؛گفت بایست الآن می‌آیم آن‌جا. بعد از چند دقیقه آمد، قبل از اینکه زنگ بزند و من توی موبایل فروشی باشم. چون مهمان داشتیم و مادرم گوشت خریده بود. چاقو را داد به من، گفت برو سریع تیزش کن بیار، من هم آن لحظه چاقو پیشم بود. الف. نرسیده، مرا زد. من گفتم چه شده. الف. به حرف‌های من گوش نکرد. هی مرا می‌زد. من هم به علت ناراحتی اعصابی که داشتم و از بیمارستان تازه آمده بودم، آن لحظه قرص نخورده بودم، چشم‌هایم را بستم و زدمش. وقتی که چشم‌هایم را باز کردم، دیدم سرکوچه افتاد زمین. رفتم بلندش کردم. سوار ماشین پسرعمه‌اش کردم و بردمش بیمارستان. آن‌جا دستگیر شدم. کسی که بخواهد یکی را بکشد، هیچ موقع این‌کار را نمی‌کند. به خدا قسم، من دوست نداشتم دوست 15 ساله‌ی خودم را بکشم و تقاضای بخشش می‌کنم. در مقام آخرین دفاع از اتهام منتسبه، عنوان کرد تقاضای بخشش دارم. من دوست نداشتم الف. رفیقم بمیرد. ما با هم آرزوهایی داشتیم. اگر هم مرا نمی‌بخشند و با قصاص‌کردن من راحت می‌شوند، می‌خواهم مرا حلال کنند و خودشان می‌دانند که من و الف. مثل داداش بودیم و هیچ برادری دوست ندارد برادرش بمیرد. دوست دارم که مرا حلال کنند و از شما تقاضا می‌کنم که مرا ببخشید و این را بدانید که من عمدی او را نزدم و قتل عمدی وجود ندارد (ص 105، 106، 107). بازپرس محترم پس از اتمام تحقیقاتش، به شرح مندرج در صفحات 116 و 117، مجرمیت متهم م.س. در مباشرت، در قتل عمدی مرحوم الف.ف. را احراز کرده است که معاون محترم دادستان، با توجه به ادعای بیماری اعصاب و روان از جانب متهم و اینکه اخیراً از بیمارستان مرخص شده، مقرر داشته نام‌برده جهت معاینه از لحاظ سلامت عقل و روان و داشتن جنون یا عدم آن، به پزشکی قانونی معرفی شود که متهم به پزشکی قانونی معرفی و پس از معاینه و مشاوره، مدیر کل محترم پزشکی قانونی ، اعلام داشته مشاوره، تخصصی ارزیابی شد. نام‌برده (م.س.) مبتلا به بیماری اختلال شخصیتی مرزی بوده، جنون ندارد، مسئول اعمال خویش می‌باشد (ص 158). پس از رفع نقص مذکور، پرونده با صدور کیفرخواست، به شماره 0001223ـ13/4/91 به دادگاه کیفری استان  ارسال گردیده است؛ (ص 161، 162) و به شعبه 2 دادگاه کیفری ارجاع، که دادگاه مرجوع‌الیه در مورخ 4/6/91، با حضور نماینده دادستان، اولیاءدم مقتول به نام‌های آقای م.ف. پدر مقتول و م.ش. مادر مقتول و متهم م.س. و وکیل مدافعش خانم ف.ر. تشکیل جلسه داده است. نماینده دادستان مطابق کیفرخواست، خواستار مجازات متهم شده است و اولیاءدم مقتول، متفقاً ضمن باقی بودن بر شکایت خود علیه متهم، درخواست قصاص وی را کرده‌اند. سپس دادگاه با قرائت اتهام متهم به شرح مذکور در کیفرخواست، از وی خواسته دفاعیاتش را بیان نماید که متهم اظهار داشته، قبول دارم برادر مرحوم الف. به نام ع. را سرکوچه دیدم، (محل قتل) گفتم الف. کجاست، چون با الف. رفیق بودم. گفت نمی‌دانم. قصد دیدن او را داشتم. چون دوست بودم، 4 ماه بود که او را ندیده بودم. گفت نمی‌دانم. گفتم چرا و چطور نمی‌دانید. گفت به شما ربطی ندارد. جروبحث بالا گرفت. با دستش روی سینه‌ام زد و چیزی دست وی نبود. من هم توی صورت او زدم و بعد گفت من الآن به الف. می‌گویم و من هم تا سرکوچه آن‌ها، با وی رفتم. گفت چرا به الف. می‌خواهی بگویی، شر به پا کنی، گفت می‌گویم. چرا مرا زدی. به او گفتم تقصیر خودت بود. برگشتم به جای اول، یعنی محل قتل. رفتم داخل مغازه موبایل فروشی نشستم. بعد نیم ساعت، الف. به من زنگ زد و به من فحاشی کرد. گفتم چرا فحش می‌دهی. گفت داداشم را زدی که گفتم تقصیر خودش بود. گفت کجایی، گفتم توی موبایل فروشی سرکوچه. گفت بمان الآن می‌آیم. من احتمال دعوا و درگیری دادم، برای همین قضیه که اتفاق نیفتد، رفتم درب خانه مرحوم الف.، درب زدم. پدر الف.، م.گفت کیه، گفتم س.م؛ گفتم الف. هست؟ گفت خیر، رفته بنزین بزند. من خواستم بروم خانه‌ی خودمان که زنجیر موتورم پاره شد. با دستم هُل می‌دادم ببرم خانه. دو نفر نوجوان را دیدم. آن‌ها را می‌شناختم، ولی اسم آن‌ها را الآن نمی‌دانم. البته یکی از آن‌ها به نام م. بود که منزل وی را بلدم. موتور را دادم آن‌ها ببرند. گفتم بروم سرکوچه، قضیه را حل و فصل کنم و تنها رفتم. ده تا 15 دقیقه ماندم. هوا تاریک شد که با پسرعمه‌اش ع. آمد (الف.). ماشین پراید نوک مدادی که ع. راننده بود. با م.خ. آمد سرکوچه و ایستادند. من هم نگاه می‌کردم که آمد طرف من و نزدیک شد. گفت چرا با برادرم دعوا کردی؟ یک دقیقه با هم جروبحث کردیم و با من درگیر شد و من هم یک ذره درگیر شدم و چشمانم را بسته، چاقو را درآوردم. چاقوی آشپزخانه بود، کارد بود با دسته‌ی آهنی. چاقوی گوشت بود، با حدود سی الی چهل سانت؛ در حالی که چشمانم بسته بود، زدم. بعد دیدم پهلوی خودش را گرفته بود و افتاد و پهلوی چپ بود. دویدم سمت وی، بلندش کردم. داد زدم، گفتم بیایید کمک کنید. به وی نفس دادم. گفتم ببریم بیمارستان. با پراید پسر عمه‌اش بردیم بیمارستان، که مأمورین آمدند بیمارستان و مرا گرفتند. س‌ـ شما که احتمال درگیری دادید، چرا به منزل نرفتید تا درگیری رخ ندهد؟ ج‌ـ قصد جلوگیری از آبروریزی داشتم. مدتی بود خانه‌ی ما نمی‌آمدند. خواستم رفت‌وآمد بهم نخورد. س‌ـ چاقو دست شما بود، چرا؟ به چه قصدی از درب خانه درآمدید؟ ج‌ـ قصد داشتم بروم نزد الف.؛ دوستم مادرم گفت حالا که بیرون می‌روید، چاقوی آشپزخانه، یعنی همان آلت قتاله را ببر تیز کن. من هم از مادرم گرفتم. در جلوی درب رفتم سرکوچه؛ و ع. برادر مقتول را دیدم و همان قضایا اتفاق افتاد که به عرض رساندم. س‌ـ بین برخورد شما با ع. برادر مقتول، تا زمان وقوع قتل، چقدر زمان و فاصله بود؟ ج‌ـ حدود ساعت 6 الی 7 غروب از درب خانه درآمدم و قتل حدوداً هوا تاریک بود. گرگ و میش بود و هنوز چاقو را تیز نکرده بودم. س‌ـ چرا نرفتید چاقو را تیز کنید؟ ج‌ـ قصد خاصی نبود و گفتم حالا او را ببینم، بعداً تیز می‌کنم. الف. عین برادرم بود، احتمال قتل نمی‌دادم. متهم در مقام آخرین دفاع اظهار داشته، اتهام را قبول دارم؛ ولی قصد قتل نداشتم و توضیحات همان است که در جلسه دادگاه عرض کردم. من پشیمان هستم و از محضر اولیاء‌دم پوزش و حلالیت می‌طلبم و استدعای رضایت دارم. خانم ر. در دفاع از موکل خود، مرقوم کرده با استیذان از محضر محترم دادگاه، به استحضار می‌رساند موکل در روز حادثه، به قصد ملاقات با مرحوم الف.ف. که دوست صمیمی وی بوده و رفاقت چندین ساله داشته، از منزل خارج می‌گردد که مادرش نیز چاقوی آشپزخانه را به وی داده و می‌گوید می‌خواهم گوشت خُرد کنم، این را تیز کن و زود بیا، مهمان داریم؛ و موکل رهسپار می‌گردد که سرکوچه‌ی محل درگیری، برادر مرحوم را می‌بیند و درگیری جزئی بینشان ایجاد می‌گردد و برادر مرحوم رفته و مرحوم را در جریان قرار می‌دهد و پس از حدود نیم ساعت، مرحوم با موکل تماس گرفته و مبادرت به فحاشی و داد و بیداد می‌نماید و با موکل قرار می‌گذارد تا حضوری یکدیگر را ملاقات نمایند و صحبت کنند. موکل نیز از ترس اینکه مرحوم به درب منزلشان برود و آبروریزی شود، خود به درب منزلشان می‌رود تا بتواند صلح و سازش ایجاد نماید، لیکن پس از مشاهده موکل، نام‌برده با فحاشی و داد و بیداد، به طرف موکل رفته و موکل نیز چاقو را به قصد ترسانیدن مرحوم خارج می‌نماید. در ابتدا قصد داشته خودزنی نماید، لیکن از کنترل روانی خارج می‌گردد و مرحوم را مورد اصابت چاقو قرار می‌دهد و فوراً نیز پس از اینکه ملاحظه می‌نماید که نام‌برده زخمی شده و افتاده، وی را به بیمارستان منتقل می‌نماید و بالای سرش می‌ماند. لذا نظر به مراتب فوق و پشیمانی موکل از عمل ارتکابی و وضعیت جسمی و روحی و روانی موکل و با توجه به وضعیت سنی موکل، به وکالت از نام‌برده تقاضای عفو و بخشش و گذشت از قصاص را از اولیای‌دم دارم. 2ـ موکل در طول یک‌سال گذشته، سه بار در مراکز روان درمانی بستری گردیده است که هر سه بار به دلیل خودکشی ناموفق و ایجاد بریدگی با تیغ در ناحیه گردن و شاهرگ خود، بوده. با این توضیح که در آخرین‌بار، زمانی که موکل در خدمت سربازی به سر می‌برده، پس از اخذ مرخصی شهری و ورود به خیابان، با شنیدن بوق‌های مکرر خودروهای عبوری، به اولین مغازه رفته و با خریداری تیغ از مغازه خارج شده و همان‌جا رگ گردن خود را بریده و بی‌هوش در پیاده رو می‌افتد که عابرین ناشناس، وی را به بیمارستان رسانیده و پس از مداوا نیز به بیمارستان روانی ارتش منتقل می‌گردد که مدارک آن پیوست می‌باشد و دوبار دیگر نیز به همین نحو پس از ایجاد صدا، از جمله بسته شدن در، مبادرت به خودزنی و اقدام به خودکشی نموده که با انتقال به بیمارستان، مورد درمان جسمی و روانی قرار می‌گیرد. لذا لازم به توضیح است که شخصی که در طول یک‌سال، سه بار خودکشی ناموفق داشته، قطعاً مشکلات روانی فراتر از اختلال شخصیتی مرزی که نظریه پزشکی قانونی بوده است، داشته؛ لذا اعتراض خود را به نظریه کارشناسی پزشکی قانونی اعلام و تقاضا دارد برای تشخیص و بررسی در هیأت پزشکان پزشکی قانونی، موکل به  اعزام گردد. سرانجام دادگاه پس از اتمام جلسه دادرسی و مشاوره، ختم آن را اعلام و اکثریت (چهار نفر) از اعضای محترم دادگاه به شرح ذیل مبادرت به صدور رأی نموده‌اند:در خصوص اتهام آقای م.س. فرزند ح. 18 ساله، فاقد سابقه کیفری، با وکالت تعیینی خانم ف.ر.، دایر بر قتل عمدی مرحوم الف.ف. فرزند م.؛ بدین توضیح که متهم در مورخ 3/1/91 حسب ادعایش، قصد خروج از منزل جهت دیدار با مقتول داشته که مادرش چاقوی آشپزخانه (کارد) را به وی می‌دهد تا تیز نماید. متهم بعد از خروج از منزل، با برادر مقتول به نام ع.ف. برخورد می‌نماید و سراغ مرحوم را که از دوستان وی بوده، می‌گیرد و بین آن دو مشاجره می‌شود و متهم به صورت وی (برادر مقتول) می‌‌زند. نام‌برده جریان را به برادرش (مقتول) می‌گوید و مرحوم نیز به متهم زنگ می‌زند و نهایتاً قرار می‌گذارند. در محل وقوع حادثه، یکدیگر را ملاقات نمایند. متهم مدعی است احتمال درگیری می‌داده، لذا به قصد صلح و سازش به درب منزل مقتول مراجعه که وی در منزل حضور نداشته و نهایتاً مرحوم، به همراه پسر عمه‌اش به نام ع.ز. و با پراید وی، در محل قرار حاضر می‌شود و متعاقب آن، متهم به مقتول نگاه می‌کند. (حسب اظهار متهم) سپس جروبحث نموده و درگیر می‌شوند و متهم چشم‌هایش را بسته و چاقو را درآورده و به پهلوی مقتول زده است و بعد چشم‌هایش را باز کرده و دیده مقتول پهلویش را گرفته، به سمت وی رفته و تقاضای کمک کرده و به همراه پسرعمه مقتول و ماشین وی، مرحوم را به بیمارستان شهید رجایی  منتقل می‌نمایند و در بیمارستان توسط مأمورین انتظامی دستگیر می‌شود. وکیل متهم در مقام دفاع از موکلش مطالبی بیان داشته‌اند که ملخّص آن چنین است: موکل دوست صمیمی مقتول بوده و با وی رفاقت چندین ساله داشته و هنگام خروج از منزل، مادرش چاقوی آشپزخانه را به وی داده و می‌گوید، می‌خواهم گوشت خرد کنم، این را تیز کن و زود بیا، میهمان داریم. بعد خروج موکل از منزل، با برادر مقتول به نام ع.ف. برخورد و درگیری جزئی بین آن‌ها ایجاد و برادر مقتول، مرحوم را در جریان قرار می‌دهد. سپس مقتول با متهم تماس گرفته و قرار ملاقات می‌گذارند و موکل با حضور به درب منزل مرحوم، به قصد صلح و سازش مراجعه می‌نماید که مقتول در منزل حضور نداشته و با حضور مرحوم به همراه پسرعمه‌اش به نام ع. با فحاشی به طرف موکل رفته و موکل نیز چاقو را به قصد ترساندن مرحوم خارج می‌نماید. ابتدائاً قصد خودزنی داشته، لکن از کنترل روانی خود خارج می‌گردد و مرحوم را مورد اصابت قرار می‌دهد و اضافه نموده، موکل در طول یک‌سال گذشته، سه بار در مراکز درمانی بستری گردیده که هر سه بار به دلیل خودکشی، ناموفق بوده و مشکلات روانی وی را فراتر از اختلال شخصیتی مرزی مندرج در نظریه پزشکی قانونی (ص 158) دانسته و خواستار بررسی مجدد توسط پزشکی قانونی  شده است. پزشکی قانونی علت مرگ مرحوم را در گزارش معاینه جسد، عوارض ناشی از پارگی عروق بزرگ قلب (آئورت) در اثر اصابت جسم برنده، اعلام نموده است (صفحات 60، 61 و 141). اولیاءدم به نام‌های م.ف. و م.ش. (پدر و مادر مقتول)، با ارائه گواهی انحصار وراثت، (ص 102) ضمن اعلام شکایت، تقاضای قصاص متهم را نموده‌اند. دادسرای عمومی و انقلاب ، به شرح کیفرخواست شماره 1223ـ91ـ13/4/91 و اقاریر صریح متهم، تقاضای مجازات وی را نموده‌اند. نظر به مراتب و با عنایت به محتوای پرونده، کیفرخواست اصداری، اقاریر صریح و مقرون به واقع متهم، در تمامی مراحل تحقیقات نزد مراجع انتظامی و قضایی، از جمله اقرار صریح وی در جلسه رسیدگی مورخ 4/6/91 به ایراد جرح مقتول با چاقو، بازسازی صحنه جرم، نظریه پزشکی قانونی که با اظهارات متهم مطابقت دارد و سایر جهات و قرائن موجود در پرونده و اینکه نظریه کمیسیون پزشکی قانونی  (ص 158)، متهم را مسئول اعمال خویش دانسته، با توجه به نحوه تشریح چگونگی وقوع حادثه در تمامی مراحل تحقیقات و جلسه رسیدگی و مجموع اوضاع و احوال مطرح در پرونده و قضیه که همگی حکایت از صحت عقل و شعور و اختیار متهم در اقدام به درگیری و ایراد جرح با چاقو نسبت به مقتول دارد، لذا دادگاه ضمن غیرموجه دانستن دفاعیات وکیل متهم، اتهام انتسابی به وی را محرز و مسلم دانسته و به استناد بند ب ماده 206 و بند یک ماده 231 و مواد 219، 222 و 265 قانون مجازات اسلامی، حکم به قصاص نفس متهم م.س. با چوبه دار در محوطه زندان ، پس از استیذان از ریاست محترم قوه قضاییه، توسط اولیاءدم صادر و اعلام می‌نماید. اقلیت دادگاه، با توجه به عدم ابلاغ نظریه پزشکی قانونی، در خصوص وضعیت روانی متهم، به ارجاع امر به کمیسیون پزشکی قانونی اظهار عقیده نموده‌اند. خانم ف.ر. به وکالت از آقای م.س. با تقدیم لایحه‌ای عنوان کرده که 1ـ موکلش بارها و بارها در بیمارستان‌ها و مراکز اعصاب و روان، به دلیل اختلالات حاد روانی و جنون ادواری بستری گردیده و به همین علت به نظریه پزشکی قانونی اعتراض و خواستار طرح موضوع در هیأت پزشکی قانونی شده‌ام. 2ـ جنون از عوامل رافع مسئولیت کیفری است و حاکم بایستی تحقیقات کامل را در جهت احراز سلامت متهم، در حین ارتکاب عمل قتل به عمل آورد؛ زیرا که در صورت اثبات جنون دائم یا ادواری، صدور حکم قصاص شرعاً و قانوناً جایز نمی‌باشد. از رأی صادره تجدیدنظرخواهی و خواستار ارجاع پرونده به پزشکی قانونی شده است که پرونده جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع و به شرح آتی مبادرت به صدور رأی می‌گردد. هیأت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای احمدی، عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای دکتر احتشامی، دادیار دیوان‌عالی کشور، مبنی بر اینکه «با توجه به مستندات اتهامی و اقاریر متهم و نظریه پزشکی قانونی، درخواست اتخاذ تصمیم مقتضی، وفق موازین قانونی و شرعی را دارم.» موضوع دادنامه تجدیدنظرخواسته مشاوره نموده، چنین رأی می‌دهد.

رای دیوان

با توجه به محتویات پرونده و جهات و کیفیات منعکس در آن و ملاحظه گردشکار تنظیمی عضو ممیز اوراق پرونده، به خصوص اظهارات و اقاریر آقای م.س. در طی مراحل تحقیق و دادرسی، در ارتباط با چگونگی قتل مرحوم الف.ف. که با واقعیت‌های موجود در پرونده، از جمله شهادت شهود و مطلعین و نظریه پزشکی قانونی، در ارتباط با علت مرگ مرحوم الف.ف. مطابقت دارد و پزشکی قانونی، پس از مشاوره تخصصی، اعلام کرده نام‌برده مبتلا به بیماری اختلال شخصیتی مرزی بوده، جنون ندارد و مسئول اعمال خویش می‌باشد و استدلال دادگاه در رأی صادره و اینکه خانم ف.ر. وکیل مدافع آقای م.س. در تجدیدنظرخواهی خود، ایراد مؤثری را که با توجه به نظریه پزشکی قانونی، رافع مسئولیت کیفری باشد، مطرح ننموده و از جهت رعایت مقررات آیین دادرسی نیز ایراد قابل ذکری در پرونده مشاهده نمی‌گردد، لذا با رد درخواست تجدیدنظرخواهی به عمل آمده، دادنامه تجدیدنظرخواسته مبنی بر قصاص آقای م.س.، مستنداً به بند الف ماده 265 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری، تأیید می‌شود.

رئیس شعبه 9 دیوان‌عالی کشور ـ عضو معاون

داودی ـ احمدی

توضیح: نمونه رای های منتشر شده در دادراه اعم از نمونه رای بدوی، نمونه رای تجدید نظر و نمونه رای دیوان عموما از نمونه رای های منتشر شده از سوی قوه قضائیه و مراکز و پژوهشگاه های وابسته به قوه قضائیه برگرفته شده است.